Montaghedin - Jaanbaaz

آهنگ بسیار زیبا و شنیدنی از منتقدین به نام جانباز

موزیک: زیروبیت
میکس و مستر: بیپ گروپ

متن ترانه

میدونم بد موقعی برای قصه شنیدن ِ

ولی من میخوام براتون یه قصه بگم 

یکی بود یکی نبود ، یه شهری بود خوش قد و بالا 

آدمایی داشت محکم و قرص 

همه تو اوج شادی بودن که یهو یه قول حمله کرد به این جشن

قرعه به نام جوونا افتاد ...

بالاخره دست و پای آقا غول رو قطع کردن و خسته و زخمی برگشتن به شهرشون ...

بعضیا این جوونا رو یه طوری نگاشون میکردن که انگار غریبه میبینن

شایدم حق داشتن ، آخه این جوونا مدتها دور از این شهر با غوله جنگیده بودن

تو یه جانبازی با یه ترکش تو پات

نه ، نمی کشتت ، راحتت نمیکنه

مادرت خونش دعوتت نمیکنه

توی نگهداری از تو حتی بچت 

کمک زنت نمی کنه

همه جویای احوالتن تلفنی 

کسی این روزا هوس دیدنت نمیکنه

حتی زنتم خسته ست دیگه گاهی

واسه دلخوشی یونیفرمتو تنت نمی کنه

خاطرات جز درد هیچ حسیو وارد بدنت نمیکنه

می خوام درکت کنم بگو سخته نه؟

منم گاهی جفت شیش نیاوردم توی تحته نرد

بگو بینم ، حس باختن مثه همون موقعی که

پول ِ جیب دَدی کفافمو نداد

بگو چه سری هست تو این تفاهم اعداد

من بیست و شیش سال سن خودمه و تو سن دردته

شبات قطبین همیشه سردته

میدونی وقتی یه گردان بره خط گروهان برگرده یعنی چی؟

میدونی یه گروهان بره خط دسته برگرده یعنی چی؟

میدونی یه دسته بره خط نفر برگرده یعنی چی؟

بچت تو این فکر ِ چطور میشه خوش تیپ تر

همیشه تهه شاهنامه خوش نیست نه؟

همین درایی که الان به روت بستست گاهی

تو واسشون جنگیدی هشت سال هر روز رفیقاتو واسش از دست دادی

تو خوت ریخت رو زمین تا یه وجب از این خاکو برگردونی

حالا تو همین خاک ، تو همین وطن ، سرگردونی

چشات خیسه

خدا بیامرزه سید رو راست میگفت

یه سرباز ِ زنده از زندگیش هیچوقت رازی نیست

لعنتی این جنگه بچه بازی نیست

مثه فیلمای مزخرف تلویزیونی 

رو زمین افتادن یه جانباز موجی 

از صدای ترقه ، صحنه سازی نیست

دچار حالی شدم که سالها فراموشش کرده بودم

فقط لحظه حمله تو من زنده میشد

نه مسخرش نکن اگه نمیفهمیش

اون معرکه نگرفته واسه تفریحه

اون الان تو جو سنگر ِ زیر بمب بارون

که هر موشک یه سرباز ُ پر میده

نخند لعنتی اون وحشت نکرده از ترقه ای که پشت پاش ترکیده

ذهنش جای دیگست اگه جسمش رو زمینه

این سوقاتی جبهه ست ، یادگاری میدون مینه

رو زمین دنبالت گشتم ، نبردیم

تو دریا دنبالت بودم ، نکشتیم 

خدا ، خدا ، خدا ، خدا 

چرا اینجا؟

به من گفتی از زندگی از همه چی بیزارم

کاش میشد خودمو جای تو بزارم

گفتی جز خدا هیچ کسیو ندارم

کاش میشد خودمو جای تو بزارم

گفتی خیلی سخت میگذره روزگارم

گفتی حتی اشکی نمونده که ببارم

گفتی واسه مرگ روزارو میشمارم

کاش میشد خودمو جای تو بزارم

تا وقتی جنگ بود من نبودم

جنگ تموم شد ، فشار زندگی چنون فشارم داد

که باز شما رو درک نکردم